سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش میراثى است گزین و آداب ، زیورهاى نوین جان و تن و اندیشه آینه روشن . [نهج البلاغه]

شاید سال جدید برام سال پر شعری باشه.... از همین اول سال معلومه .. نمی دونم چرا تا بارون شعر رو دلم می شینه و بوی بارون و خاک از دلم بلند می شه ... حال دلم زیر و رو می شه...

اولش نمی خواستم این شعرهای کوتاه کوتاه رو بنویسم و دلائلی هم برای خودم داشتم ...بی محبتی بعضی از دوستا در ذیل بعضی از مطالب گذشته ام ، یه جورهایی دلم رو شل می کرد برای ننوشتن اشعار....اما خوب شاعر از لحاظ صداقت باید با مخاطبش خیلی صاف و ساده برخورد کنه...صاف و ساده می گم که دوستانی که شعر هم نمی گن بدونن. شعر یه هدیه خداییه که شاید مادر زاد با آدم هاست و شاید هم با تمرین و ممارست بتونی پیشرفتش بدی.این ابیات که از امروز می خوام هر کامنت چند تاشو بنویسم چکیده های دل یه شاعره کم مقداره ...اگر چه طلبه ای ساده و کم سوادم اما شما هم بدونین این شعرها تمرین و دست گرمی های من برای سرودن شعرهای قوی تره ... به عنوان یه شعر قبولش کنین اگر چه بی سر و پا و لنگ و علیل باشه....هدیه یه دوست به دوستاشه.. هدیه ای به رنگ ..عشق.... چون : به قول دوستی : عشق را هر چند نشناسی خوش است...عاشقی هم حضرت عباسی خوش است.

اولین هدیه:

چندی است که بال و پر نداری دل من

از کوچه ما گذر نداری دل من

از دور هویداست ، همه می دانند

عاشق شده ای خبر نداری دل من

...

دومین هدیه:

گاهی ز جدایی گله داری دل من

گاهی ز همه فاصله داری دل من

تا بوده همین بوده میان تو و عشق

بس کن بخدا حوصله داری دل من

...

هدیه سوم:

ای عشق پر از شور و شرارم کردی

مجنون همیشه بیقرارم کردی

ای عشق چه داری که بگویی با من

بیچاره شدم بگو چکارم کردی؟

.....

هدیه چهارم:

گه نوش منی و گاه نیشی هستی

آتش زنه ی دل پریشی هستی

بس است دگر خسته شدم از دستت

ای عشق ، شما عجب سریشی هستی

...

                                                                     مهدی صفی یاری..فروردین 87



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 87/1/18::: ساعت 6:18 عصر نظرات دیگران: نظر